محل تبلیغات شما

از درون گر گرفته ای. دستانت، راز سرشار رودخانه های جاری است. چون دریا موج می زنی و در خویش نمی گنجی. بلندتر از شعله ها قد کشیده ای. فراموش کرده ای ثانیه هایت را. بی تابی اتفاق را تاب نمی آوری. می روی و تمام رودهای جهان، به قامت تو اقتدا می کنند. می دوی و میان دود و خاکستر گم می شوی. همه چیز، دور و برت زبانه می کشد. خشم کهنسال شعله های ناگهان، روبه رویت می پیچد. از خود می گذری تا دست های مهربانت، تلخی سوزان حادثه را در هم بریزد. زلال، چون آب ایستاده ای و حادثه تو را نمی سوزاند. بی کمک دست های تو، روزهای گداخته مان نمی گذرد، وقتی اتفاق بی هنگام، قصد درهم پیچیدن زندگی مان را دارد. روزهایت می گذرد و به هیچ چیز فکر نمی کنی جز لبخندهای سوخته ای که از لابه لای دود و آتش بیرون می کشی. به هیچ چیز نمی اندیشی، جز نگاه های ملتمسی که فریاد می زنند و جز تو هیچ کس را یارای کمک نیست. روزهایت می گذرند و تو چون شمع می سوزی. راز فداکاری ات، دهان به دهان می چرخد. شهر به تو می بالد. وقتی شعله در شعله می پیچد، به هیچ چیز نمی اندیشی؛ مگر آن سوی آتش. زلال دست های مهربانت، راز آرامش لحظه هایی است که شعله ورند و عصیانگر، اگر نباشی. بزرگمرد! دست بر شقیقه هایت گذاشته ای و خواب از تو می گریزد. به عقربه های ساعت خیره شده ای و نگاه می کنی آن سوی حادثه هایی را که آرزو می کنی هیچ گاه رخ ندهند.

آغازماه ربیع الاول

شهادت امام رضا (ع)

تجلیل از ماموران شریف و زحمتکش آتشنشانی

نمی ,ای ,های ,تو ,شعله ,کنی ,ای و ,هیچ چیز ,دست های ,به هیچ ,های مهربانت،

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مدرسه زادگاه عاشقان پرسش مهر98